انقلاب اسلامی، تفکر پساسکولار و گذار از جامعه ی مدنی به جامعه ی توحیدی (3)
عده ای معتقدند که از ویژگی های منحصر به فرد و متمایزکننده ی انقلاب اسلامی این است که رهبران اسلامی به پیشرفت تاریخی معتقد نیستند... انقلاب اسلامی به این دلیل از
انقلاب اسلامی بازگشت به اصالت ها و مفهوم پیشرفت تاریخی
عده ای معتقدند که از ویژگی های منحصر به فرد و متمایزکننده ی انقلاب اسلامی این است که رهبران اسلامی به پیشرفت تاریخی معتقد نیستند... انقلاب اسلامی به این دلیل از سایر انقلاب های مدرن عصر جدید متمایز می گردد که ایدئولوژی حاکم بر آن انقلاب ها، اساساً تاریخی و ناظر به آینده بوده است ولی ایدئولوژی حاکم بر اندیشه ی انقلاب اسلامی اساساً غیر تاریخی و ناظر به گذشته است. (1)اگر چه مشخص نیست که دلیل عقلی و تاریخی این ادعا که «هر چه ناظر به گذشته است غیر تاریخی و هر چه معطوف به آینده باشد، تاریخی است» چیست؟! اما تردیدی نیست که افسون مفهوم پیشرفت تاریخی برای ایدئولوژی تجدد و ترقی، طلسمی نیست که توسط نظریه ی انقلاب اسلامی باطل شده باشد، بلکه قبلاً کارل پوپر در کتاب معروف فقر تاریخی گری (2) در حوزه ی فرهنگ و تمدن غربی، تلاش کرده بود که اثبات نماید، جامعه ی باز غرب اعتقاد به سرنوشت تاریخی را خرافه ای محض دانسته و هرگونه پیشگویی و پیش داوری در خصوص پیشرفت و پس رفت تاریخ بشری را حتی با روش علمی یا هر روش استدلالی دیگر، غیر ممکن اعلام نموده بود. پوپر مدعی بود که پیشگویی تاریخی روش فقیر و عقیمی است که هیچ حاصلی از آن به دست نمی آید... و برای ما امکان آن نیست که جریان آینده ی تاریخ را پیشگویی کنیم. (3)
صرف نظر از صحت یا عدم صحت داوری پوپر یا پیروان اندیشه ی وی در خصوص ناکارآمدی تاریخی گری یا کارآمدی نظریه ی پیشرفت تاریخی، در اینکه انقلاب اسلامی، انقلاب بازگشت به اصالت ها و اصول اولیه است، تردیدی نیست. همان طوری که در عدم صحت عقلی و تاریخی این نظریه که هر چه معطوف به اصالت ها و بنیادهای گذشته و اصول اولیه باشد ضد پیشرفت تاریخی است، نیز تردیدی وجود ندارد.
امام با طرح بازگشت به اصالت ها و اصول اولیه در ارکان نظریه ی انقلاب اسلامی از یک طرف و ترسیم جامعه ی آرمانی نظام اسلامی در سرنوشت آینده ی نظام جمهوری اسلامی از طرف دیگر، عملاً از مفهوم پیشرفت تاریخی افسون زدایی کرد. مشهورات تاریخی دوران جدید، در ذات همه ی انقلاب ها و دگرگونی های اجتماعی که در حوزه ی فرهنگ و تمدن غربی اتفاق می افتد، اراده ی معطوف به پیشرفت تاریخی را اصل اساسی تلقی می کند. در این دیدگاه مفهوم پیشرفت تاریخی چون با گذشته ی خود هیچ نسبتی ندارد، در حقیقت از گذشته بریده و به آینده نظر دارد. لذا هر گونه حرکت و دگرگونی اجتماعی که در سرلوحه ی اهداف آن بازگشت به اصالت ها و اصول اولیه قرار گرفته باشد، از جنبه ی مشهورات تاریخی تفکر جدید، انقلاب نیست بلکه نوعی حرکت ضدّپیشرفت می باشد.
در حوزه ی مبانی و اصول موضوعه ی انقلاب اسلامی این افسون شکسته می شود. امام خمینی (ره) در تأسیس نظام جمهوری اسلامی و نظریه ی انقلاب اسلامی، اثبات می کند که اندیشه ی بازگشت به اصالت ها و اصول اولیه، یک اندیشه ی تاریخی است، اراده ی معطوف به دستاوردهای تاریخی دارد. نوعی بازسازی اصالت هایی است که در سیر تحول تاریخی، آلوده به خرافات، اسطوره ها و اساطیر، افسون های ذهنی و داوری های غیر واقعی شده است. همه ی این خرافات در منطق امام خمینی به عنوان افکار و اندیشه های شرک آلود، مورد تهاجم قرار می گیرد. منطق اصالت گرایی را حتی اگر با بنیادگرایی یکسان تلقی کنیم، باز هم منطق نفی آینده ی تاریخی نیست.
امام خمینی (ره) از اساس تفکری را که معتقد است؛ اگر جنبش انقلابی در ایران را در شمار جنبش های بنیادگرا قلمداد کنیم، عملاً پیشرفت تاریخی را نفی کرده ایم، باطل می داند، چون این طرز تفکر به اشتباه تصور می کند که در تعبیری که ما از جنبش بنیادگرا داریم بازگشت به بنیادهای اصیل، داشتن دیدگاه «نوستالژیک» نسبت به گذشته، حسرت کشیدنِ احیای نوامیس گذشته و ... موضوع اصلی است. این تفکر متوجه نیست که تکیه بر اصالت ها و بازگشت به اصول اولیه، نوعی بازسازی تاریخی است، یعنی اتصال حال و آینده به پیشینه ی تاریخی یک ملت. این تفکر ذاتاً یک تفکر تاریخی است. آن هم یک تفکر پویای تاریخی که مبتنی بر فلسفه ی عمیق و دقیقی از تاریخ است.
کسانی که کمترین اطلاع از تفکر شیعی داشته باشند، می دانند که جامعه ی آرمانی شیعه معطوف به گذشته یا حسرت کشیدن احیای نوامیس گذشته و سودای تبعیت از سنت سلف نیست، بلکه ناظر به آینده است. فلسفه ی غیبت و انتظار در تفکر شیعه یک تفکر پویای فلسفی و تاریخی است. پیروان تفکر مذکور حداقل نباید فراموش کرده باشند که امام خمینی (ره) یک متفکر شیعی است. انقلاب اسلامی در ذات و ماهیت آمال و آرزوهای خود، اتصال به دولت کریمه ی امام زمان (عج) را سرلوحه ی شعارها و اهداف خود قرار داده است. الگوی حکومت اصیل، در سیره ی پیامبر و سایر ائمه نباید ما را به اشتباه بیندازد که همه ی آمال و آرزوهای شیعه در گذشته خوابیده است. بین الگوی حکومت اصیل با جامعه ی اصیل باید تفکیک قائل شویم. اگر بخشی از الگوی حکومت اصیل شیعه معطوف به سیره ی ائمه است که ریشه در گذشته دارد، تردیدی نیست که الگوی جامعه ی کامل و تمام؛ تعلق به آینده دارد، تعلق به حکومت صاحب الزمان دارد. این تفکر دقیقاً یک تفکر فراتاریخی است که تمام عینیت های آن در تاریخ تحقق پیدا کرده و خواهد کرد.
در تفکر مدرن این پیوستگی، همبستگی و استمرار تاریخی به هیچ عنوان وجود ندارد. آنچه که متفکران دوران مدرن تلاش می کنند به نام الگوی جامعه ی باز القا کنند، نوعی مدل های منقطع شده ی تاریخی است که هیچ گاه نسبتی با گذشته ی خود و با گذشته ی دیگری ندارد. به عبارت دیگر الگوهای نظام های سیاسی غرب، الگوی پیوسته ی حقیقتی نیستند، بلکه مدل های منقطع تاریخی می باشند.
ما در سیر تحولات تفکر غربی، چیزی به نام «دموکراسی» یا «لیبرالیسم» به ما هو «دموکراسی» و «لیبرالیسم» نداریم. طرز حکومت ملتی و جامعه ای در طول تاریخ، اعتبار به «دموکراسی» شده است. آن الگو بعداً به عنوان یک الگول مطلوب، به تمام سیر تاریخی تعمیم داده شده است. در حقیقت بسط دموکراسی، لیبرالیسم، سوسیالیسم یا تفکر مدرن در جهان، چیزی جز بسط و توسعه و حتی در بعظی از نقاط، تحمیل یک مدل یا چند مدل تاریخیِ بخشی از جهان به سایر بخش ها نیست. امپریالیسم، استعمار، توسعه طلبی و تجاوزگری، دستاورد چنین بسط و توسعه ای می باشد.
در تفکر جامعه ی توحیدی شیعه، اصالت ها گرچه ریشه در گذشته دارد اما به دلیل اتصال و تحقق تام و تمام آن در آینده دارای استمرار تاریخی است. امید شیعه تنها به تحقق دولت توحیدی نیست، شیعه به دنبال تعمیم جامعه و جهان توحیدی است. با این تفاصیل؛ در نظریه ی امام خمینی نظام جمهوری اسلامی چیزی فراتر از یک حکومت گذار نیست، گذار به یک جامعه ی توحیدی تحت هدایت و ولایت امام زمان. از جامعه ی گذار هر تصویری ارائه شود، چندان مهم نیست بلکه چشم انداز تاریخی آن ماحصل تفکر سیاسی امام خمینی است. اگر غیر از این تصور کنیم، منطق سیاسی امام خمینی و از همه مهم تر منطق سیاسی تفکر شیعه را درک نکردیم.
اگر منطق اندیشه ی سیاسی امام خمینی و نظریه ی انقلاب اسلامی را پذیرفتیم، مفاهیمی چون جامعه ی مدنی و چیزهایی شبیه به این، منزل گاه نهایی فلسفه ی انقلاب نیست. کسانی که تصور می کنند مفهوم جامعه ی مدنی با همه ی ساز و کارش غایت تفکرات سیاسی امام و بازتاب نهایی انقلاب اسلامی است به حقیقت ره به بیراهه می برند. توقف در چنین منازلی هم با ذات تفکر سیاسی امام مغایر است، هم با ذات نظریه ی انقلاب اسلامی. امام در سیر تفکر تاریخی و اراده ی پیشرفت تاریخی خود، الگوی جامعه ی توحیدی را حرکت حقیقی ادوار تاریخی از حضرت آدم تا حضرت خاتم (ص) را در فلسفه ی مهدویت جستجو می کند. همه ی انبیای الهی، امامان و متفکران جامعه ی انسانی از دیدگاه ذات اندیشه ی سیاسی امام خمینی (ره) در این سمفونی موزون معنا و مفهوم تاریخی دارند. حتی آنهایی که در این سمفونی سازهای ناساز کوک می کنند و می نوازند جز اختلال در سیر طبیعی منطقی و تاریخی حرکت جامعه، کار دیگری نمی کنند. امام خمینی (ره) در این سیر طبیعی و منطقی تاریخی حکیمی است که ضمن آموزش حکمت وحدت، راهنما، هادی و زعیم جامعه در عین کثرت است و جامعه ی توحیدی آن منزل گاه گذاری است که کثرت در آن تبدیل به وحدت و قطره ی اضمحلال در دریا می شود. امام خمینی (ره) متفکر این دوران گذار می باشد. در بندهای آینده به این بحث مهم در حد امکان اشاره می شود.
امام خمینی متفکر دوران گذار به جامعه ی توحیدی
دوران گذار دوره ای است که جامعه ای با همه ی ارکان، عناصر و ساختارش از یک شرایط غیر قابل تحمل، از هم گسیخته، بی ثبات و غیر معقول به یک شرایط قابل تحمل، ایده آل، به هم پیوسته، پایدار و عقلایی گذر می کند. این دوره چون با یک دگرگونی بنیادی همراه است، از آن تعبیر به انقلاب می شود.انقلاب نیاز به تفکر و تدبر دارد. انقلاب ها هم دارای مهندسی اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و فکری هستند و هم برای ساختن جامعه ی جدید نیاز به معماری خوش نقش دارند. پس متفکران دوره ی گذار کاری بس مشکل و پیامبرگونه دارند. سختی کار آنها در این است که دو کار بزرگ باید انجام دهند. ابتدا باید توانایی و طرح متقنی برای نقد و نفی وضع موجود داشته باشند. این نقد و نفی باید به گونه ای باشد که ضرورت تغییر و دگرگونی پذیرفته شود و مردم ایمان به تغییر پیدا کنند. دومین کار بزرگ متفکران دوره ی گذار این است که باید وضع مطلوب را توصیف و تبیین نمایند. این توصیف نیز باید به گونه ای باشد که جامعه به آن اقبال نشان دهد. یعنی مردم بپذیرند که آن وضع مطلوب ارزش جان فشانی دارد.
انسان ها به سختی تمایل به ترک روزمرگی خود دارند. دل کندن از شرایطی که سال ها با آن زندگی کردند و به آن خو گرفتند، کار آسانی نیست. همان طوری که همساز شدن با شرایط، باورها، اعتقادات، سازمان ها، رفتارها و ساختارهای جدید نیز کار مشکلی است. اقدامات متفکران دوران گذار از آن جنبه اهمیت و ارزش دارد که باید دو ناهمسازی را در جوامع دستخوش دگرگونی با افکار اندیشه ها، بینش ها، و گرایش های خود، خود رهبری و سازماندهی همساز نمایند. در بندهای گذشته گفته شد که منادیان دوران گذار همیشه پیامبران الهی بودند. پیامبران بزرگ وقتی به توفیق رسالت و نبوت نایل می آمدند، ابتدا باید با عصبیت های دوران جاهلی و سنت های منسوخ شده و غیر عقلی گذشتگان، با همه ی علقه ها و همبستگی هایی که به آن نشان داده می شد، مبارزه می کردند و از طرف دیگر باید با نفی جامعه ی کهنه، طرح جدید نیز می ریختند. پیامبران، پایه گذاران دوران جدید در طول تاریخ بشر بودند.
از این زاویه، امام خمینی متفکر دوران گذار است. چون او با شعار انقلاب اسلامی نظام منسوخ شده ی ضد عقلی و خرافاتی شاهنشاهی را نفی و نظام جدیدی را اثبات نمود. می گویند که متفکران دوران گذار یکی از ویژگی های آنها این است که پایی در سنت و پایی در مدرنیته دارند. یعنی در آرای آنها عناصر مدرنی وجود دارد که با عناصر سنتی در آمیخته است. همچنین گفته می شود که متفکران دوران گذار، گذار از سنت به مدرنیته را تسریع و تسهیل می کنند. این ادعاها چیزی فراتر از سیطره ی گفتمان های رسمی غرب نیست و بیش از این ارزش نقد و بررسی ندارد اما، متفکران دوران گذار همان طوری که گفته شد دو خصلت اساسی دارند: 1- نقد و نفی وضع موجود، 2- تبیین و توصیف وضع مطلوب. این نقد و نفی به هیچ عنوان به معنی پای در سنت داشتن نیست. همان طوری که به معنی نفی همه ی باورها و اعتقادات گذشته که بعضی ها از آن تعبیر به سنت می کنند، نیست. تبیین و توصیف وضع مطلوب نیز به معنای گذار از سنت به مدرنیته نیست. مفهوم سنت و مدرنیته تعابیر متضاد و متناقضی دارد که کسب یک نظر واحد در آن از محالات است. چرا؟ چون پیروان دیدگاه سنت و مدرنیته جز این نظریه، دیدگاه های دیگر را بر نمی تابند. لذا این مقاله اعتقادی به ورود به مناقشه ی سنت و مدرنیته ندارد. اما در این دیدگاه تأکید داریم که فکر و اندیشه و عمل امام از جنس سنت و مدرنیته نیست. شاخصه های مختص به خود را دارد. همان طوری که در بندهای پیشین اثبات کردیم، این تفکر توحیدی است و تفکر توحیدی به خودی خود نه سنتی است و نه مدرن.
ما از جنبه های مختلفی می توانیم وجوه اختصاصی بودن تفکر توحیدی امام را مورد مطالعه قرار دهیم. چه در نقد نظام کهنه و چه در اثبات نظام جدید، افکار و اندیشه های امام، سنخیتی با تفکر مدرن به تعبیر مدرنیسم ندارد.
همه ی آنهایی که مزه ای از سیر تفکر اندیشه ی سیاسی امام خمینی را چشیده اند، تردیدی ندارند که افکار وی در یک طرح توحیدی ناب، قابل تصور و تجددزا است. عظمت انقلاب اسلامی و امام خمینی به عنوان متفکر دوره ی گذار در همین نسبت نهفته است. بنابراین نه امام از آن جنبه که یک پا در سنت و یک پا در تجدد دارد، متفکر دوره ی گذار است و نه هر چیزی که رنگ و بوی دینی داشته باشد را سنت و هر چیزی که رنگ و بوی غیر دینی داشته باشد را تجدد می گوید.
از وجوه مهم خصلت متفکران دوران گذار که آنها را از سایر متفکران ممتاز می سازد این است که آنها تجدد یا جامعه ی جدید خود را در دل سنت می نشانند. به تعبیر دیگر، متفکران دوران گذار جامعه ی جدید را بر ویرانه های جامعه ی قدیم بنا نمی کنند، بلکه در جان و دل آن جامعه می نشانند. هنر موفقیت پیامبران بزرگ نیز در همین نهفته است. آنها نیز به عنوان متفکران دوران گذار، تجدد را در دل سنت های پایدار جامعه کاشتند. تجدد اگر بر ویرانه های گذشته بنا شود، هیچ گاه در جان جامعه نفوذ نخواهد کرد و دوام نخواهد آورد. متفکری که حرف ها و خواسته های جدید خود را بدون توجه به پشتوانه ی تاریخی بر ویرانه های گذشته بنا کند، بی تردید راهی جز زور و استبداد برای القای آن در جامعه پیدا نخواهد کرد. راز و رمز ناکامی و ناکارآمدی پروژه ی تجدد در ایران، در این مسئله نهفته است. پروژه ی تجدد و ترقی از ابتدا به عنوان یک فکر و اندیشه ی جدید در جان جامعه ی ایران کاشته نشد بلکه از همان ابتدا مدافعان و مدعیان اندیشه ی تجدد و ترقی تلاش کردند که آن را بر ویرانه های جامعه ی گذشته بنا کنند. این ویران سازی هم در عصر قاجاری و هم در دوره ی پهلوی یکی از فرازهای عبرت آ موز پروژه ی تجدد طلبی در تاریخ معاصر ایران می باشد.
متفکران دوران گذار جامعه ی جدید را در دل جامعه ی قدیم بنا می کنند تا سیر تحول تاریخی دچار انقطاع تاریخی نگردد. هرگونه انقطاع تاریخی باعث بی هویتی تحولات اجتماعی می گردد. شاید رمز امضایی بودن بسیاری از احکام پیامبران بزرگ نیز همین باشد. هیچ پیامبری پیامبر گذشته را نفی نکرد بلکه احکام دین خود را در تداوم دین قبلی و در بستر جامعه ی قبلی مطرح نمود. از این زاویه امام خمینی متفکر دوران گذار است، چون جامعه ی جدید را در دل جامعه ی سنتی ایران پایه ریزی کرد، نه بر ویرانه های آن. این اقدام بزرگ امام باعث گردید تا الگوی نظم سیاسی جدید اسلامی، فاقد پشتوانه ی تاریخی نباشد. چنین سنت حسنه ای در تفکر مدرن جایگاهی ندارد، پیروان تفکر مدرن مدعی هستند که افکار و اندیشه های مدرن نسبتی با گذشته ندارد، معطوف به آینده است، اما آینده ای که فاقد هویت و شخصیت است. اصالت های تفکر مدرن را در گذشته نباید جستجو کرد بلکه در آینده باید تحقق پیدا کند. وضعی که الان در آن قرار داریم، نمی دانیم چیست! در شرایط خاصی برای ما به وجود آمده است. نمی دانیم اصالت دارد یا خیر؟! باید منتظر آینده باشیم تا تاریخ اصالت آن را به اثبات برساند. آنچه گفته شد ذات و ماهیت تفکر مدرن است. گرچه در مرحله ی عینی و عمل، به بی بنیادی این اعتقاد اعتراف می شود، اما در مرحله ی نظر و آرمان ها و باورها جز این، چیزی از تفکر مدرن استخراج نمی شود.
انقلاب پساسکولار (نتیجه)
ذات و ماهیت نظریه ی انقلاب اسلامی با تفکر توحیدی قابل تفسیر است. نظریه های انقلاب در حوزه ی تفکر مدرنیسم به دلیل ذات غیر توحیدی، وجاهت علمی، فلسفی و تاریخی برای توصیف و تفسیر انقلاب اسلامی را ندارد.انقلاب اسلامی دستاورد سفر چهارم سیر و سلوک امام خمینی از عالم کثرت به وحدت و از جهت مبانی شباهت تام و تمام با سیر و سلوک انبیا و اولیا دارد. امام خمینی در این سیر و سلوک گرچه از جهتی حکیم وحدت و آموزگار توحید است، اما از جهت دیگر زعیم کثرت می باشد.
انقلاب اسلامی محصول طبیعی، فلسفی و تاریخی تحول عالم و آدم در سنت های توحیدی است. غایت گرایی این سیر در نظمی به نام نظم توحیدی نهفته است. نظم توحیدی که از آن به جامعه ی توحیدی نیز یاد می شود، معطوف به آینده ی تاریخ جوامع انسانی است. جامعه ی توحیدی یک جامعه ی فاقد هویت و شخصیت تاریخی نیست. از جنبه های نظری و معرفتی اگر ریشه در اصول و اصالت های گذشته دارد، از جنبه های تحقق تاریخی در امیدها، آرزوها و آرمان های آینده نهفته است.
سلوک انسان و جامعه ی انسانی در تفکر اسلامی و اندیشه های سیاسی امام خمینی، سلوک پیوسته و مستمر از یک جامعه ی غیر توحیدی ذهنی و انضمامی به یک جامعه ی توحیدی فضیلت سالار می باشد. در این سیر و سلوک ذهنیت استبداد فردی، گروهی (الیگارشیک) جمعی (حقانیت اکثریت عددی) ذهنیت هایی است که فاقد اصالت می باشند.
در نظریه ی انقلاب اسلامی به اعتبار اینکه آدمیان بالفطره حسودند و به نکوهش بیشتر می گرایند تا به ستایش. (4) نمی توان گفت که برقرار ساختن قواعد جدید و نظام های سیاسی نو همان قدر خطر در بردارد که کشف دریاها و سرزمین های ناشناخته (5)، زیرا این نوگرایی برای جوامعی دارای خطر است که بر مبانی یک سیر طبیعی و الهی رشد نمی کنند، اما در نظریه ی انقلاب اسلامی چون نو شدن پیوسته و مستمر در ذات نظام هستی و جامعه ی انسانی نهفته است، ضروری و حیاتی است.
این نو شدن مستمر بر خلاف تصور عده ای به معنی عدول از سنت ها و اصالت ها نیست بلکه بازسازی پیوسته ی انسان، جامعه ی انسانی و تاریخ با توجه به آن اصالت ها می باشد. در فلسفه ی انقلاب اسلامی همان طوری که گفته شد گرچه اصالت ها در گذشته است، اما تحقق آنها در آینده است.
اگر چه ماده ی استمرار تاریخی، نظریه ی انقلاب اسلامی بازگشت به اصالت ها است اما هیچ دلیل عقلی وجود ندارد که تصور کنیم صورت اشکال و سازمان های جدید این بازسازی، معطوف به حال و آینده نباشد. به عبارت دیگر ماهیت انقلاب اسلامی به این دلیل اصیل و تاریخی است که اصل آن در گذشته و فروع آن تا به آینده استمرار دارد.
پیشرفت تاریخی در چنین اندیشه ای به معنی بریدن از گذشته و در انتظار آینده بودن نیست. هیچ پدیده ای با انقطاع تاریخی اصلاً لباس هستی نمی پوشد. تا بگوییم اصالت دارد یا خیر؟ آنچه که امروزه به عنوان قوانین مدنی نظام های سیاسی مدرن و علم و تکنیک و تکنولوژی و چیزهای شبیه به این، به امور مقدسی برای جامعه ی بشری تبدیل شده اند، چیزی جز تراکم یافته ها و تلاش های گذشتگان نیست. این یافته ها با شرایط حاضر و الگوهای آرمانی آینده، همه ی داستان تاریخ تحول جامعه ی انسانی می باشد.
ماکیاولی که عده ای او را پایه گذار نظام های سیاسی مدرن می دانند در کتاب گفتارها عدم اهتمام جامعه ی جدید انسانی به تقلید از سنت های حسنه ی گذشتگان را نه سستی و نه ضعف بلکه عیب تربیت جدید می داند. (6)
او می نویسد: این امر مرا به شگفتی می آورد و هم غمگینم می کند. مخصوصاً از آن جهت که می بینیم مردمان برای حل و فصل اختلافات حقوقی شهروندان و معالجه ی بیماران به احکامی روی می آورند که پیشینیان صادر کرده اند و به داروهایی توسل می جویند که پیشینیان به کار برده اند... اما از سوی دیگر می بینم که کارهای بلند و حیرت آوری که به روایت تاریخ کشورهای پادشاهی و جمهوری روزگاران باستان، به دست فرمانروایان و سرداران و شهروندان و قانون گذاران انجام گرفته اند که زندگی خود را وقف خدمت به وطن ساخته اند، بیشتر و به چشم اعجاب و تحسین نگریسته می شود و به ندرت مورد تقلید قرار می گیرد. (7)
وقتی به زعم مخالفان بازگشت به اصالت ها و اصول اولیه، ماکیاولی پایه گذار دوران جدید و مفسر انسان سالاری عصر مدرن، مدعی است که قوانین مدنی چیزی جز احکام حقوقدانان روزگاران گذشته نیستند که تحت نظامی در آورده شده اند و راهنمای دادرسان امروزی ما هستند و پزشکی چیزی نیست جز مجموعه ی تجربه های پزشکان اعصار گذشته که پزشکان امروزی راهنمای خود قرار داده اند. (8)
القای غیر تاریخی خواندن یکی از بزرگ ترین دگرگونی های دوران اخیر و مخالف نشان دادن آن با مفهوم پیشرفت تاریخی چه سودی به همراه دارد؟ و چه عقده ای از عقده های علم و حکمت باز می کند؟!
امام خمینی (ره) و نظریه ی انقلاب اسلامی افسون دین افیونی و فقر تاریخی ادیان را برای همیشه به موزه ی تاریخ سپرد. انتظار ظهور و تحقق انقلاب بزرگ جهانی امام مهدی (عج) در آینده ی تاریخ با آن علائم و شرایطی که برای عصر ظهور و عصر دولت امام زمان (عج) در روایات ترسیم شده است، انتظار ظهور عقل کامل، عدالت مطلق، امنیت برتر و تربیت متعالی است. انقلاب اسلامی و نظام جمهوری اسلامی در تفکرات امام خمینی (ره) دوره ای از دوره های گذار به چنین جامعه ای است که در روایت های دینی از آن به نام جامعه ی توحیدی نام برده می شود. تفکر و جامعه ای برای عصر پساسکولار و بازگشت بشر به آموزه های سیاسی و اجتماعی انبیا و تأسیس جوامعی مبتنی بر باورها و ارزش های جاودانی دین.
پی نوشت ها :
1. سعید حجاریان و دیگران، ... ص 318.
2. کارل پوپر، فقر تاریخی گری، ترجمه ی احمد آرام، انتشارات خوارزمی، تهران: 1350.
3. همان، ص 10.
4. نیکولو ماکیاولی، گفتارها، ترجمه ی محمد حسن لطفی، نشر خوارزمی، تهران: 1370. ص 35.
5. همان، ص 35.
6. همان، ص 36.
7. همان.
8. همان
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}